تآملکنان در خطا و صواب
هر گوشهی شهر را که نگاه میکنی میکروفونی خاموش ایستاده که در برابر آن چند صندلی خالی قرار دارد، این میکروفونها بنا بر مناسبتهای تقویمی و گاه هم بدون مناسبت روشن میشوند تا خطیبی پشت آن قرار گیرد و نطقی کند. اما این خطیبان نه افراد مختلف با سلایق و گرایشات متفاوت، بلکه چند فرد ثابتاند که به صورت تصادفی هر هفته پشت یکی از میکروفونها ایستاده و به نطق مشغول میشوند. سخنرانی اگر چه به عنوان روشی مرسوم برای انتقال دانش و اشاعهی اطلاعات به کار میرود، اما شکل فعلی برگزاری آن در فضای هنر تجسمی در ایران با این هدف منافات دارد و تبدیل شده به محفلی که برای نهاد برگزارکننده و سخنران کاربردی رزومهساز دارد. برای سقراط گفتار بر نوشتار ارجح بود چون به نظر او در خلال گفتوگو است که میتوان دقیقتر به جهان اطراف اندیشید و به همین دلیل بود که فلسفهی خود را نه در مدرسه، بلکه در کوچه و حین پیادهروی پی میگرفت، اما شرایط با افلاطون بود که تغییر یافت، او با مکتوب کردن تآملات خود و تعلیمات استادش سقراط شرایط را به گونهای رقم زد که پس از او گفتار جای خود را به نوشتار داد و فرهنگ غربی به فرهنگی نوشتاری تبدیل شد. ضیمران این رویکرد را «رویکردی افلاطونی» میداند که فرهنگ نویسا بر فرهنگ شفاهی رحجان مییابد. در فرهنگ نویسا مبنا بر مکتوبات است که بر پایهي استدلال و برهان و دقت در چارچوبی عقلانی شکل میگیرد و نتیجه آن است که فرهنگ مبتنی بر عقلانیت شکل میگیرد، این شرایط مقابل آن شرایطی است که در فرهنگ پیشانویسا حاکم است که مبتنی است بر روایتهای شفاهی و نقلقولهای سینهبهسینه. حال میتوان این همهگیر شدن سخنرانی در گفتمان هنر تجسمی به عنوان شکلی از اشاعهی دانش را ذیل دو تحلیل در نظر گرفت، یک) به عنوانی حرکتی ارتجاعی به شرایط پیشانویسا که انتقال اطلاعات بصورت سینهبهسینه صورت میگرفت و علت آن هم به تبع از استدلال سقراط اعتقاد به این مساله دانست که حقیقت در خلال گفتوگو است که شکل میگیرد، میتوان خود این مسآله را منتج از فرهنگ شفاهی دانست که به نظر متفکران شکل غالب در فضای فرهنگی این سرزمین است. دو) وضعیتی متناقضنماست، با اینکه هدف این نوع از افعال انتقال دانش است و تمامی شرکتکنندگان در این فعل (سخنرانی) علیالظاهر با این هدف در آن شرکت میکنند اما انتقال دانشی صورت نمیگیرد، بلکه تنها بودن در آن وضعیت برای تمامی شرکتکنندگان یعنی گوینده و شنونده و نهاد بسنده است.
برگزاری تقریبا هفتگی این جلسات و شرکت تعدادی مشخص سخنران که تعداد آنها به اندازهی تعداد انگشتان دو دست هم نمیشود در آنها این سوال را پیش میکشد که چگونه ممکن است فردی که خود را هنرمند، پژوهشگر و مدرس معرفی میکند فرصت آنرا پیدا میکند که به تمامی اعمال یومیه خود برسد و نهایتا هفتهای چند ساعت نیز به وعظ بپردازد. مولفهای دیگر که این معادله را پیچیده میکند این است که سخنرانیها ذیل موضوعی مشخص تقریر نمیشود بلکه ممکن است سخنرانیهای یک فرد در طول ماه موضوعات متفاوتی و چنان دور از هم باشند که نام ابنسینا و تخصص وی در طب و نجوم و ریاضیات و فلسفه را به ذهن متبادر کند. این تشتت موضوعی و فشرده بودن زمانی سخنرانیها عقل سلیم را به این نتیجه میرساند که امکان تآمل چندانی پیش از ارائهی سخنرانیها وجود ندارد، امری که با دقت در سخنرانیها نیز تایید میشود. البته امکان اثبات این نکته بسیار سخت است، چون غالب این سخنرانیها هیچگاه به شکلی مکتوب پس از قرائت شدن ارائه نمیشوند، حتی گاهی برخی از سخنرانان اجازهی ضبط صدا را نمیدهند و همین امر موجب میشود که امکان تدقیق و نقد در رابطه با آنها بسیار سخت باشد و فقط تنها میتوان به این نکته اذعان نمود که مطابق شرایطی که پیشتر گفته شد امکان انتقال دانش به این سبک و سیاق بسیار کم است. این اتفاق گویا منحصر به هنر تجسمی نیست و مواردی این چنین در سایر رشتهها نیز مشاهده میشود. به عنوان مثال مهدی در مقالهای به نقد روششناسی پژوهشهای یکی از اساتید به نام علوم اجتماعی در مقالهها و سخنرانیهایش میپردازد[1] که نشان میدهد این مشکل منحصر به جامعهی هنر نیست و نشانگان آن در تمامی رشتهها کمابیش بهم شبیه است. این نشانگان را میتوان ذیل سه موضوع دستهبندی کرد: پراکندگی، فقدان روششناسی مشخص و ابهام.
متناقض بودن اما به این معنا نیست که این سخنرانیها بیمعنایند، بلکه به زعم نگارنده این سخنرانیها یک هدف بسیار مشخص (در کنار اهدافی دیگر اما نه به اهمیت هدف اول) دارند که با توجه به شرایط اجتماعی شکل گرفته ولی تناسبی با سخنرانی که در اصل روشی است برای انتقال دانش ندارد. هدف سخنرانیها را به شکلی مشخص «عطش رزومهسازی» میدانم. این عطش همان گونه که از نام آن پیداست میزبان را مجبور میکند که به شکلی سریع به آن پاسخ دهد، و هیچ چیز به اندازهي یک سخنرانی دوساعته فرد را به غایت خود که همانا پر نمودن برگه رزومهی خود است نمیرساند. البته پاسخ به این پرسش که کاربرد این رزومهها در کجاست خود پژوهش گستردهای را میطلبد که جای آن در این مقاله نیست و نگارنده صلاحیت بررسی آنرا ندارد. درج هر عبارت در رزومهی فرد مستلزم صرف تلاش و هزینهی فراوان است (ولو مقاله را موسسات حاضر در میدان انقلاب بنویسند) که ناخودآگاه فرد را به سوی سخنرانی سوق میدهد. این امر تنها منحصر به سخنرانها نیست بلکه موسسات و نهادها نیز برای ارضای نیاز خود که همانا تاثیر بر روی جامعه هدف است به این حرکت روی میآورند، حتی به تازگی در برخی از سخنرانیها برای حاضرین نیز گواهی شرکت صادر میشود.
سخنرانی حاصل بر هم کنش سه مولفهی سخنران، شنونده و نهاد برگزارکننده است و وضعیت پیشآمدهی فعلی به زعم نگارنده محصول بیشفعالی یکی و منفعل بودن دوتای دیگر است. بیشفعالی بدین معنا که سخنرانان را یکهتاز این میدان میدانم که هیچ افساری برای لگام زدن به «شهوت حرافی» آنان وجود ندارد؛ شهوتی که گویا از شهوت جنسی نیز فراگیرتر است و جایی را نمیتوان خالی آز آن دید و همین سبب گردیده فضای سخنرانیها به جای فضای گفت و گو فضایی برای گفت و شنو باشد که علیرغم شکل تغییریافتهی آن همان مناسبات اقتدارمآبانهي مکتبخانهها را در خود بازتولید میکند. این فضای کاریکاتورگونه همانقدر که حاصل بزرگ شدن جنبهای از آن است، نتیجهی نحیفشدن دو سوی دیگر آن نیز هست. نهادهای برگزارکننده گویی این شیوه را راحتترین مسیر برای منشا اثر بودن یافتهاند، برای این کار تنها نیاز به عنوانی کلی دارند و همچنین یک یا چند میکروفون و تعدادی صندلی. علیالظاهر این تمام آن چیزی است که برای اثرگذاری روی فضای فعلی هنر ایران نیاز است، پس تعجبی ندارد که رشد چندده برابری کمیتها (از هر نظر) در این فضا سبب تغییری در کیفیت محصول نهایی نشده است و در بر همان پاشنهی پیشین میچرخد، البته اگر بتوان قائل به وجود دری بود. اگر نهادها را نیز حاصل افراد بدانیم و نه به عنوان سیستمی که خود ذاتی جدای از افراد تشکیلدهندهی آن دارند، میتوان این افراد را نیز جزو شنوندگان محسوب نمود و در نتیجه میشود گفت شق سوم یعنی شنوندگان مهمترین عامل در این سه ضلعاند که وظیفهی اصلی تغییر این وضعیت باژگونه بر عهدهی آنآن است، شکلگیری فضای گفت و گو تنها زمانی میسر است که تک تک شرکتکنندگان نه به عنوان موجودی برای پر نمودن صندلیها بلکه به عنوان عاملی در نظر گرفته شوند که دستیابی به معرفت بدون حضور آنان امکانپذیر نیست و این امر ممکن نیست مگر با دوطرفه نمودن جریان اطلاعات میان سخنران و شنونده.
[1] http://vrgl.ir/GnyvW
عکس کاور: © Copyright Arthur Grace